سفارش تبلیغ
صبا ویژن


. توی مرداب نگاهت یه نفر داره میمیره

دست و پا میزنه اما واسه موندن خیلی دیره

 یکی اینجا روبرومه که خراب آرزوشه

 یه مسافر غریبس که با مردم نمیجوشه

یکی که بخاطر تو با یه دنیا در میوفته

حتی واسه بی وفائیت شعر عاشقونه گفته

روبروم نشسته بی تو زل زده تو چشمای من

میگه با سرخی آواز تلخی سکوت و بشکن

اون منم همون که عشقت مثه ایینه روبروشه

 اون منم همون غریبه که با هیچکس نمیجوشه

یکی که فروغ چشماش از همون مرداب خیسه

خط به خط گلایه هاشو میخونه نمی نویسه






تاریخ : شنبه 92/9/9 | 4:11 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با  اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش 

 

گفتم به خاطر هیچ کس

 

پرسید پس به خاطر چه  زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو"

 

 با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز.

 

 ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود

 

 گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است






تاریخ : شنبه 92/9/9 | 4:8 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()

دلم می خواهد بهت بگم ، این رسم عاشقی نبود

هق هق آخر صدات ، برای قلب من نبود

دلم می خواد بهت بگم ، این روزا بی قرارتم

حتی اگه می بینی تو ، اینجوری سرد و ساکتم

دلم می خواد بهت بگم ، چرا صدام نمی کنی

مثل گذشته های دور حتی نگام نمی کنی

دلم می خواد بهت بگم نبض نفسهای منی

حتی اگه نبینمت ، همیشه رویای منی

دلم می خواد بهت بگم ، از این زمونه خسته ام

درای قلبمو واسه همه ، به جز تو بسته ام

دلم می خواد بهت بگم ؛ دیگه ترانه ندارم

اگه تو از پیشم بری بدون تو کم می یارم

دلم می خواد بهت بگم نرو ، ترو خدا بمون

این همه بی قراری رو از توی چشم بخون

دلم می خواد بهت بگم ، آره واسه چشات کمم

خودت که بهتر می دونی ، شریک درد و ماتمم

دلم می خواد بهت بگم کنار لحظه هام بمون

این همه اشک و حسرت رو ، از روی دلتنگی بدون

دلم می خواد بهت بگم ، اگه تو تنهام بذاری

باید برای قبر من گلای مریم بیاری






تاریخ : شنبه 92/9/9 | 4:6 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()

اوایلش حالش خوب بود،نمیدونم یهو زد به سرش.حالش اصلا طبیعی نبود.همش بهم نگاه میکرد و میخندید،به خودم گفتم:عجب غلطی کردم،کاش قبول نمیکردم .ولی کار دیگه از این حرفا گذشته بود.سعی کردم بیشتر بهش نزدیک بشم و باش بحرفم.یه بار بی مقدمه گفت:تو هم از اون قرصها داری؟قبل از اینکه چیزی بگم گفت:وقتی از اونا میخورم  خیلی خوب میشمفانگار دارم رو ابرا پرواز میکنم.رو ابرا دیگه کسی بم نمیگه دیوونه...!بعد با بغض گفت:تو هم فکر میکنی من دیوونم؟اما اون از من دیوونه تره...

بعد بلند خندیدو ادامه داد:اخه به من میگفت دوسم داره ولی با یکی دیگه عروسی کرد...امشبم عروسیشه...






تاریخ : شنبه 92/9/9 | 3:53 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()


شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته

در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.

مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست

یه کاغذی که با خون یکی شده.

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه

با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم.

دارم برات نامه می نویسم.

آخرین نامه ی زندگیمو.

آخه اینجا آخر خط زندگیمه.

کاش منو تو لباس عروسی می دیدی.

مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!

علی جان دارم میرم.

دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم.

می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.

ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.

دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!

گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟!

علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟!

داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟!

کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه.

کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند.

علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه

همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.

روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟!

روزی که دلامون لرزید، یادته؟!

روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!

نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه

یادمه چطور بزرگترهامون

همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.

یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری.

یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه!

می گفتی که من بخندم.

علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم.

هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته

ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام.

روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت

ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.

دارم به قولم عمل می کنم.

هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.

پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.

نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه.

همین جا تمومش می کنم.

واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام.

وای علی کاش بودی می دیدی

رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!

عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.

دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.

دستم می لرزه.

طرح چشمات پیشه رومه.

دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.

سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که

توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود.

نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد

نگاهی که خیلی حرفها توش بود.

هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند

سکوتی که فریاد دردهاشون بود.

پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم

اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود.

حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده.

حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!

مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند






تاریخ : شنبه 92/9/9 | 2:51 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()

هرشب،دل من کارش اینه،جلو عکسات میشینه،میدونم راهی نیست غیر از تنهایی،دنیام شده تاریک و تیره/داره قلبم میمیره/اخه امشب باز حس کردم این جایی

(گریه هر شب من شده عادت تنهایی/عشق تو تو دل من شده باعث رسوایی/وای از تنهایی/قلب دیوونه من هنوزم دوستت داره/همدم گریه من شب و این درو دیواره/وای از تنهایی)
شاید دیگه از یادت رفتم/دارم از پا میافتم/ولی باز قلب من اروم نمیشه/تنهام،غم تو باز دوباره تو دلم پا میزاره/تو که رفتی اون میمونه همیشه
(هر کی میبینه منو میگه از دنیا سیره/تقصیر چشم تو بود دل من بی تقصیره/وای از تنهایی.خسته ی خسته منم دیگه طاقت ندارم/کاش بدونی عزیزم هنوزم دوستت دارم/تو واسه من دنیایی)
علی لهراسبی





تاریخ : جمعه 92/9/8 | 4:26 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()
خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد اسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خدا حافظ نه اینکه رفتنت سادست
نه اینکه میشه باور کرد دوباره اخر جادست





تاریخ : جمعه 92/9/8 | 2:40 عصر | نویسنده : نسیم | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.